بچه تر که بودم فکر می کردم بابای همه ی بچه ها مثل بابای من دور از خانواده شون کار می کنه.بعد ها فهمیدم نه اتفاقاً بابای ملت هر شب میاد خونه کنار زن و بچه اش.
هرشب وقتی از سرکار میاد  بچه ها در خونه رو برای باباشون باز می کنن با گفتن یه خسته نباشید سنگک و میوه و گوجه ِ خیار رو از دست باباشون می گیرن. همزمان که یکی جوراب هاشو از پاهاش در میاره و یکی شونه هاشو ماساژ میده از اتفاقایی که تو روز براشون افتاده تعریف می کنند.
تازه اونا هرررشب شامشونو با باباشون میخورن!
آخر شبم با خیال راحت می خوابن چون تمام بچه ها مطمئنا باباشون از اون شَبهی که پشت پنجره اتاق وایساده قوی تره.
یه چیز دیگه وسایل کاردستیشونم باباشون براشون میخره!
آره اینارو بعدها فهمیدم که من هر چند ماه یکبار فقط یک هفته تا ده روز بابام میاد بهمون سر میزنه و تو اون چند روزم دلم نمیاد بابامو بفرستم برام وسایل کاردستی بخره یا صبح بره نونوایی یا قبض های آب و برق و گاز رو پرداخت کنه(این وایستادن تو صف اون زمان برای اینکه قبض بریزی حساب خیلی زور داشت و خسته کننده بود.از همین تریبون از هف هشتاد تشکر می کنم که چند ساله کارمو راحت کرده. :)) )
بنابراین خودت همه کارهاتو انجام میدی.
نتیجه همه اینا میشه همین ده روزی که بابات به ندرت از خونه بیرون میره و اگرم بره دسته جمعیه نه تنهایی، این چندروز خونه شلوغه،مهمونا بیشتر میشن و بعد از یه هفته بابا باید برگردِ سرکار. اون روز کمکش میکنی وسایلشو جمع کنه و تو ماشین میذاری.همراه مامان برای توی راه بابا کتلت درست می کنی.بعد خداحافظی می کنی و یه کاسه آب می ریزی پشت سرش.در حیاطو میبندی و آیت الکرسی و قل هو الله میخونی و میای تو خونه منتظر میشینی تا بعد از ۱۷_۱۸ ساعت بابات زنگ بزنه و بگه رسیدم و بعد میخوابی.
 از اینجا به بعد تا یه هفته خونه سوت و کوره.یه هفته همه مریض و کِسل میشن تا بعدش به روال عادی برگردن.

+عنوان یه آهنگیه که از وقتی یاد  دارم بابام میخونه برامون.:)

یه تیکه اش میگه:بازار که برُم بابا برای دل دختر گوشوار بگیرُم بابا برای دل دختر .



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها