دامادمون تعریف کرد که دیروز تو یکی از روستاهای اطراف دو ماشین با وسایل فیلم برداری(دوربین و وسایل نورپردازی و.)میرن سراغ یه پیرمرده که گله اش رو برده زمین های اطراف  و به پیرمردِ می گن می خوان از خودش و گوسفنداش مستند بسازن.
اول یه سری گوسفند بار میزنن تو ماشین و به پیرمرده می گن نگا کن .یه سری دیگه بار می زنن (همچنان فیلم گرفته میشه)و سری آخر میگن حالا برای ماشین دست ت بده بای بای کن:/ :/
و اینطوری میشه که برای آخرین بار روبروی دوربین با گوسفنداش خداحافظی می کنه.
به همین سادگی :/ :/ 


به نظرتون پیرمرده داره به چی فکر می کنه الآن؟

خلاقیت ا رو کجای دلم بذارم؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها