هر وقت در جمعی صحبت از او شود همه متفق القول می گویند: فرشته خیلی مهربان و ساده و خونگرم  است.
از سیزده سالگی به خانه شوهر رفته.اما به نظر من نه به عنوان عروس بلکه به عنوان بَرده.قدیم ترها و حتی الان ن دوشادوش مردان کار می کردند ولی نه مثل خاله من که سر بارداری اش چون مجبور به کار شده و کتکش زده اند، سه بار بچه سقط کرده!
خاله ام خیلی مهربان است.محال است در جمع لقمه نانش را به تعداد نفرات تقسیم نکند.
 وقتی زله بم شد تمام رخت خوابش و هرچیزی که توانسته بود را برای مردم بم جمع کرد و فرستاد.تازه چند سالی میشود که توانسته پتو وتشک درست و حسابی برای خودش بخرد.
هر وقت کسی مریض می شود اولین نفر او به عیادت رفته و هر وقت عروسی و جشن است اول او برای کمک و شادی کردن می رود و در غم ها او اولین غمخوار می شود.
با وجود غم زیادش همیشه لبخندهایش را یاد دارم.


سال ها مستاجر بود اما با این وجود همیشه مهمان داشت.هر کس از روستا و شهرهای دیگر می آمد دوست داشت به خانه او برود و از هر بچه ای در فامیل بپرسی دوست داری خانه کی برویم اول نام او را به زبان می آورد. پس لازم نیست بگویم مهمان نواز خوبی هم هست؟
یادم است زمان یک وام با بدبختی گرفت و در منطقه پایین شهرمان زمینی خرید ،آن جا خلوت بود وترسناک. خاله برای اینکه بتواند خانه اش را بسازد در زمین خالیش چادر زد و در زمستان سرد آن سال در چادر زندگی کرد. با پولی که شوهرش می آورد و هر یارانه ای که می گرفت چهار طرف زمین را با آجر بالا آورد و بعد از آن هر شب در چادر ،خوابِ شهرداری را می دید که ممکن بود فردا دیوارها را خراب کند.یادم هست آن وقت ها مامانم هر شب معده درد را بهانه می کرد و بابام می گفت می دونم برای  آبجیته بچه ها جمع کنید بریم و اینطور می می شد که ما شب های زیادی را مهمان چادر خاله جان می شدیم. جالبش این بود که معده درد مادرم تا فردا شب ،سر ساعت مشخصی خوبِ خوب بود :)
آنها یک سال بعد یک اتاق ساختند و کم کم شد دو اتاق و بعد کل خانه را ساختند.چقدر راحت در یک سطر تمام سختی هایی که خاله ام برای ساختن آن خانه پشت سر گذاشته، جا می شود.
خانه ای که گاز کشی اش تازه پارسال تمام شد آن هم با قرض.

در این بین این روزها و ساختن خانه دخترانش را شوهر داد و با غول جهیزیه و سیسمونی روبرو شد، آنها را هم پشت سر گذاشت.
راستش من خاله ام را هیچ وقت با خیال راحت و آسوده ندیدم.
شوهرش زجری به او داد که هیچ جا مثلش را ندیدم.هر کدامتان که این پست را می خوانید اگر همسری دارید و یا در آینده اختیار کردید.تورا به هر چه می پرستید یار و یاورش باشید همدم روزهای سختش باشید.یک عمر را به دل دیگری خون نکنید.اگر مسئولیت پذیر نیستید.اگر نسبتتان با کار و زندگی مثل شیشه و سنگ است،لطفا ازدواج نکنید.
داشتم می گفتم خاله ام چند هفته پیش فهمید توده ای زیر شکمش دارد و مجبور شد قسمتی از بدنش را بیرون بیاورد(امیدوارم فهمیده باشید کجا ولی مهمم نیست)برای مرخص شدن از بیمارستان باید جایی بروی به نام صندوق!اما در مغز شوهر خاله من چنین چیزی وجود ندارد،من نمیدانم این به اصطلاح مرد زخم بستر نمی گیرد که اینقدر در خانه می خوابد؟اصلا در شعور او نمی گنجد که چیزی به نام لقمه نان باید سر سفره باشد تا بچه هایش اینطور مریض و رنگ و رو رفته نباشند.
دختر خاله ام  چند سال کار کرد و علاوه بر خرجی خانه چند تکه طلا هم خریده بود وقتی شوهر خاله ام بوی طلا به مشامش می خورد دیگر با بیل و کلنگ هم نمی توان آن را سرکار فرستاد. خانه را گشته بود و از آن طلا ها فقط یک تکه مانده بود.دختر خاله ام می گفت:بابام گیر داده به این یه تیکه طلا تا بفروشه ولی من نمی ذارم  می گفت کلی پول بهش قرض دادم .گوشواره و.را فروخت بس نبود؟می گفت بهم گفته من اگه تو النگوتو بدی بفروشم دیگه همه چیو درست می کنم مامانتم مرخص می کنم!انگار خودشان نمی توانند!
دختر خاله ام با بغض می گفت بابام وقتی گفتم النگومو نمیدم بفروشی: گفته الهی رفتی خونه شوهرت سیاه بخت بشی و چند حرف دیگر که آدم به دشمنش هم نمی گوید!!!! :(
وقتی شنیدم یک پدر به بچه اش اینطور گفته،من ماندم و درد و فکر اینکه چرا باید یک انسان اینقدر خودش را خوار و ذلیل نشان دهد.کسی که از لقمه نان برای بچه اش آوردن می گذرد ولی از پاکت سیگارش؟؟ نه هرگز!!

+از وقتی خاله ام فهمید آیت الکرسی را حفظ کرده ام .شب هایی که به اصرار من و دختر خاله ام ،خانه مان می خوابید.موقع رخت خواب پهن کردن صدایم می زد و می گفت فاطمه آیت الکرسی بخوان و به سمت خانه ام فوت کن. چه وقتی که مستاجر بود و چه حالا.من یک آیت الکرسی فوت می کردم او هم ،به قول خودش چهار قلفو والله(قل هو والله)می خواند و روانه خانه اش می کرد و بعد تا صبح می خوابید و اطمینان داشت خانه امن و امان است.

دیروز مامانم گفت خاله زنگ زده گفته به فاطمه بگو برام آیت الکرسی بخونه که این جواب آزمایشم بیاد پایین؟؟ تا شیمیایی ام(شیمی درمانی) نکن.

++اگه پستو خوندین برای خاله ام که مثل فرشته هاست  آیت الکرسی می خونید تا دکترا شیمیایی اش نکن؟ :)

  


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها